جدول جو
جدول جو

معنی شکر کوه - جستجوی لغت در جدول جو

شکر کوه
از توابع کلاردشت در حوزه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکم روه
تصویر شکم روه
اسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، هیضه، رانش، بیرون روه، تردّد، زحیر، شکم روش
فرهنگ فارسی عمید
(اَ کِ)
کنایه از لعل و یاقوت:
گر محبت را نه در هرچیز تأثیریست خاص
پس چه اشک کوه را یاقوت حمرا ساخته.
واله هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ)
ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 65هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 25هزارگزی جنوب راه مالرو مسکون - کردک واقع است و دارای 30 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ کو زَ / زِ)
شاید مصحف شکرپوزه و شکربوزه باشد. (یادداشت مؤلف) :
نادیده دهانت که گمان برد که هرگز
خوشتر ز شکرکوزه بود پسته سفالی.
سیدحسن غزنوی.
، نام گیاهی است. (یادداشت مؤلف) :
همچو سگ دربدر به دریوزه
خوانده خرزهره را شکرکوزه.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ رَ وَ / رُ وِ)
شکم رو. شکم روش. اسهال. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای است در جانب جنوبی شهر لار، و طرف جنوبی این ناحیه را دریای فارس فراگرفته است، درازای آن ازکهفرخان مغو تا مقام نخیلو 25 فرسخ و پهنا از ابوالعسکر تا چیرو هفت فرسخ است، (از فارسنامۀ ناصری)
از بلوکات ناحیۀ عباسی، طول 105 وعرض 42 کیلومتر، در جنوب شرقی لار واقع شده و مرکز آن بندر چارک است و 36 قریه دارد، (یادداشت مؤلف)
نام ناحیه ای است در رامجرد فارس و در جنوب آن شهر واقع گشته است، (از فارسنامۀ ناصری)
نام ناحیه ای است در فسا به فارس در میانۀ جنوب و مشرق آن شهر، (از فارسنامۀ ناصری)
نام ناحیه ای است در کوه کیلویۀ فارس، (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
کوه بزرگ، بزرگترین و مرتفعترین کوهها،
- امثال:
پشتش بشاه کوه است، پشتیبانی قوی داشتن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از کوههای غرب ایران در کرمانشاهان که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته است، (جغرافیای غرب ایران ص 95 و 27)، کوهی است در جنوب غربی ولایت اسپاهان، (یادداشت مؤلف)
دهی از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و ذرت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام دو ده از دیه های واقعدر جنوب استرآباد که به شاه کوه بالا و پائین معروفند، (رابینو ترجمه فارسی ص 169 بخش انگلیسی ص 137)
دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، دارای 45 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ کو)
دهی است از دهستان کلاردشت بخش مرکزی کلاردشت شهرستان نوشهر. سکنۀ آن 390 تن. آب از چشمه تأمین میشود. صنایع دستی زنان قالی و جاجیم و شال بافی و محصول عمده غلات و عسل و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
مکنی به ابوحارث و ملقب به ملک المجاهدین یا ملک منصور بن شاذی بن مردان عم صلاح الدین ایوبی حکمران حمص (از 581 هجری قمری)، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
قلۀ مهم کوههای غربی یزد، به ارتفاع 3660 گز، (از جغرافیای طبیعی کیهان)، نام کوهی به یزد، (یادداشت مؤلف)، کوهی است در جنوب غربی یزد که قلۀ آن 4075 گز ارتفاع دارد، وجود همین کوه سبب شده است که در کنار دشتی سوزان و بی آب و علف، یزد و اطراف آن آب و هوایی بسیار خنک و مطبوع داشته باشد، (از فرهنگ فارسی معین)
دهی است از بخش رودبار شهرستان رشت، سکنۀ آن 812 تن، آب آن از چشمه های محلی، حمام و سه باب دکان دارد و روی ارتفاعات (4هزارگزی) آن آثار دو قلعۀ خرابۀ قدیمی به نام کول و چهل گزچال دیده می شود، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)، نام کوهی میان رودبار و رشت، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
قسمی شیرینی و آن چنین بود که در درون قطعاتی کوچک از خمیر آرد گندم شکر و مغز بادام نیم کوفته انباشته و می پختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکر به
تصویر شکر به
به شیرین آبی مطبوع
فرهنگ لغت هوشیار
کوه و قلعه ای با همین نام در مشرق شهرک کتالم رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در روستای نرسوی علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
چیدن چند دسته شالی در یک جا برای جلوگیری از نفوذ باران
فرهنگ گویش مازندرانی
توله ی شیر
فرهنگ گویش مازندرانی
تپه ای قدیمی در شمال گلوگاه بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بلده ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع رامسر، پایین کوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در حوزه ی جنوبی اسبوکلای لفور واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی